اولین روزهای زمستان حسابی گرم بودم

گرم دیدو بازدید وقتی با آزی از شب یلدا دو تا دسته گل نرگس خریدیم و گلها چه سفری را با ما طی کردند در  45 دقیقه مترو سواری   پر از آدمهای ایستاده و چهل و اندی دقیقه اتوبوس سواری  در ترافیک با راننده ایی دیوونه که داشت ما رو به کشتن می داد. تا خونه ی خاله که خسته و کوفته  خودمون رو رسوندیم و یلدا رو گذروندیم.

خاله جون تا پاسی از شب مشغول پذیرایی از ما...  و فقط جای یک مادر بزرگ قصه گو کم بود.و فرداش که  یه سفر برای دیدن اون سه تا خاله  در قم...

هنوز جای سه بوسه ی محکم و شیرین خاله جان به محض رسیدن، روی گونه هام گرم اند..

وهنوز طعم اون چای میوه ی" به " با میوه ها ی" به "ای که خاله کوچیکه خودش خشک کرده بود با منه...و اون فلافل های خوشمزه که آقا رضا خرید و  سبا 8 قرص  خورد و من 4  ... طعم زیارت در آن شلوغی  آدمها... تماشای شب و روشنی مغازه های اطراف حرم و ردیف انگشترهایی با نگین های عقیق وفیروزه  وبوی سوهان ...

  هنوز هم چانه ام درد میکند از بس با خاله ها حرف زدیم و خندیدیم ...

پسر عمه از خانه ی قدیمی با طاقی های قوس دار و ضربی در محله  قدیمی" چهارمردان قم" کوچیده بود و من از اینکه دیگر نمی توانستم این خانه ی زیبا را ببینم غصه دار شدم . تغییر بیشتراوقات خوب است اما تکلیف خاطراتمان چه میشود؟

اولین روزهای زمستانم کنار فامیل گرم گرم بود و با چرت ساعت 2 در نماز خانه ی اداره و کنار بخاری خیلی گرمتر و لذت بخش تر هم شد....

زمستان و دلهاتان گرم ِ گرم باااااااد