من همه رو بلدم ؟
اومدم بگم نگران چندتا کار نکرده ام هستم
که هی میندازم عقب و واسه اینکه مجبور نشم انجامشون بدم هی سر خودمو به قلاب بافی گرم میکنم میشینم و می بافم و ول کن نیستم .
بعد به حدی که گردن و دستهام دردشون بیشتر شده ولی باز می بافم ...
الان سه دقیقه از دوازده شب گذشته و من خوابم نمیاد .
دلم چند روزه خیلی واسه مامان خدابیامرز تنگ شده دلم مهربونی مادرانه اش رو میخواد مثل اونوقتها که می دید تا صبح درس میخونم ولی هی سرم روی کتابهام سنگین میشد نیمه شب میومد اتاقی که بودم و یه پتو مینداخت روم و اونقدر با اطمینان به منی که هنوز به وسط کتابی که فردا صبح امتحان داشتم نرسیده بودم میگفت: بگیر بخواب همه رو بلدی بابا ..(یاد داری همه رو)
که من واقعا باورم میشد همه رو بلدم ..
خسته ام خسته ولی بدنم در مقابل خوابیدن مقاومت میکنه
مامان قشنگم میشه یکبار دیگه پتو روم بندازی و با اطمینان بگی بگیر بخواب تو همه اش رو بلدی ...
سـاســــو یــعـنـــــــی مِـــــه