رقصی چنان میانه ی میدانم آرزوست ...

دوست همپای من ، سالیانی در یه مهمونی روی زمین در شبی بارونی

یه رقص قشنگ والس رو باهم شروع کردیم.

در سفیدی شادی

در سیاهی های درد و جنگ باهم رقصیدیم.

پاکوبان بر روزگار در هیاهوی اطراف

زیر آسمان پرستاره و پردرخت ، دست در دست هم نرم حرکت کردیم .چرخیدیم و سُر خوران و خرامان

کم کم از هم فاصله گرفتیم.

موزیک والس پر قدرت در حال اجرا بود

آرام آرام از هم دور و دورتر شدیم . دستهامون باز بود شبیه اشتیاقِ به آغوش ...

دستهامون جدا شد

با چشمهامون چرخ زنان ، هم رو دنبال کردیم .

زمین و درخت و آسمان و درد، چرخید.و هنوز می چرخد

و ما کم کم دوباره جایی در بی زمانی هستی!

جایی نه چندان دور !

برای ادامه این والس به دستان هم می رسیم .

و آروم یک دور دیگه دور هم میگردیم ..

و هماهنگ با ریتم در شبی بارانی، همو در آغوش میگیرم و رقص تموم میشه .

با تشویق حضار...

*مامانی قشنگم کاش صدات رو ضبط شده داشتم

مثلا وقتی میگفتی: پاشو صبحونه بخور ظهرشد میخوام سفره رو جمع کنم .

یا پاشو کلاست دیر شد.

یا تنهایی تهران خوب نیست پاشو برگرد نمیخواد کار بکنی ..

کاش صدای روزمرگی‌هات رو داشتم و هر روز گوش میدادم.

* مامانی فکر کنم تا حالا متوجه شدی که بابایی هم دیگه روی زمین نیست حداقل در شمایل مردی که می‌شناختی ..

کاش بهم میگفتی از یه سنی بعضی آدمها فقط از دست دادن رو تجربه میکنن و عی هر روز خالی تر و خالی تر میشن

کاش زندگی بعضی هامون اینقدر با از دست دادن همراه نبود

کاش یه خانواده باهم رشد میکردن با هم بودن تا آخرین سفر

چیزهایی هست مثلا ..غذا

خوب که بهش فکر میکنم غذا خوردن بخش بزرگی از خاطرات هر کسی رو طول عمرش تشکیل میده ..

مثلا به آشناهات میگی: یادته اونسال رفتیم همدان یه رستوران بود اون بالای کوه یه غذای مشتی خوردیم اما خیلی گرون بود؟؟

یادته اونسال رفتیم امامزاده داوود بین راه یکی از رستوران‌ها کباب بی‌نظیری زدیم با خاله اینا؟

یادته رفتیم دریا ماهی سفید تازه صید شده خریدیم کباب کردیم ؟و این لیست در گذر ایام دائم بهش اضافه میشه ..

این هفته کریسمس بود این مرد معمولا میخواد خوشحال باشم یا خودش جشن دو نفره بگیره غذا درست میکنه یا نون

این هفته چندبار نون خرمایی خوشمزه درست کرد

کلی آب هویج خوردیم

ماهی و سبزی پلو باقالی ..

و یه شب درمیون بستنی با تمشک از فریزر بیرون می آورد..

بعد هی می پرسید دیگه چی هوس کردی؟ گفتم کباب

گوشت بره خرید و خوب توی نمک و پیاز خوابوند بعد با یه برنج عالی کباب محشری توی گریل درست کرد که اونقدر بو و طعم و پختش عالی شده بود که باورش سخت بود توی گریل پخته شده ..

خلاصه این طرز شادی کردنش و جشن‌گرفتن دو نفره اش رو با غذا دوست دارم ... با اینکه زیاد غذا خور قهاری نیستم اما سعی میکنم با کلی تشکر و ذوق نشون دادن جشنی که با غذا گرفته رو خراب نکنم ...