Bento گربه ی همسایه
شنبه شانزده نوامبر ۲۰۲۴
وقتی شبش ماه کامل توی آسمون می درخشید
زنگ زد گفت: دوست نارنجیت مرد فهیم
بنتوی قشنگم دیگه با اون چشمهای سبزش زل نمیزنه توی صورتم
بنتوی قشنگ خداحافظ پسر نارنجی همسایه خداحافظ دوست شیطونم
شنبه شانزده نوامبر ۲۰۲۴
وقتی شبش ماه کامل توی آسمون می درخشید
زنگ زد گفت: دوست نارنجیت مرد فهیم
بنتوی قشنگم دیگه با اون چشمهای سبزش زل نمیزنه توی صورتم
بنتوی قشنگ خداحافظ پسر نارنجی همسایه خداحافظ دوست شیطونم
روزهاست آفتاب رو ندیدیم و اتاقها از سر صبح تاریک و سرده ..
ساعت ۱۲ روز عملا دیگه غروبه و دلگیر ...
۱_دیشب شکلات داغی که درست کرده بودم رو بی محابا یهو قورت دادم د کل مری و معده ام رو سوزوند. هرچی یخ خوردم و آب سرد فایده نداشت
و الان بعد از گذشت یه روز احساس درد دارم حتی موقع آب دهن قورت دادنم ..
۲_ گاهی از( هر روز یه درد تازه ) یا هر روز همون دردهای قدیمی خسته میشم ... به قول مامان که سالهای آخر زندگیش وقتی ازش میپرسیدی حالت خوبه؟ با یه غم بزرگ میگفت: دیگه واقعا یادم نمیاد خوب بودن چه شکلیه .. منم یادم نمیاد یه روز بی درد چه شکلیه ...
۳_امروز یه سریال کره ای می دیدم که طرف دوست پسرش رو توی عملیات نیروهای ویژه ی ارتش از دست داده بود ولی یکسال تمام شده بود که بهش روزمرگی هاش رو اس ام اس میزد با اینکه میدونست هرگز سین نمیشه.
بعد با خودم گفتم : من که کسی رو نمیشناسم این حرفهای معمولی و روزمرگی هام رو واسش راحت بگم و بدون اینکه حوصله اش سر بره گوش بده چه خوبه هر روز اونارو به واتساپ این مرد بفرستم اون که نمیخونه ولی خب دلم خوشه واسه یکی درد و دل کردم ..
من قرارها و لحظه های زیادی با آینه ها داشته ام
لحظه هایی از تنهایی و حرفهایی که اونقدر غمگینن که توان به گفت درآوردنش به کلمه بیان کردنش رو حتی به خودت هم نداری پس سالها اینجور وقتها فقط در آینه به چشمهام خیره شدم و بعد چشمهام پر شد و درخشید و درخشید و من به اون درخشش درد خیره شدم ، به لبریز شدنش به پلک زدنم و بعد خاموش شدنش ...
من شاهد اون قطره ی جادویی مانده روی سطح چشمهام در آینه های زیادی در جای جای ایران و انگلیس بودم
از جوانی و آخر شبهای اتاق کوچک خانه مان در شمال تا آینه ی دستشویی اداره ی ما در تهران تا آینه ی خانه ی خیابان خورشید ، آینه ی دستشویی های فرودگاه بین المللی ایران تا تا تا ....
نزدیک پنجاه سالگی اینجوری ام که
شب از خبر بمب های روی تهران بی خواب میشم و بعد از چت کردن با یکی دو نفر, نور گوشی رو کم میکنم و سریال کره ای تماشا میکنم.( به اسم آنچه بعد از عشق می آید ) آخرش هم چند قطره اشک برای مامان و بابا و خیلی بیشتر برای خاطراتم با اونها ، اشکی می ریزم و چشمهام که میسوزه عینکم رو میذارم کنار و کلاه سرم میکنم و بر میگردم این مرد را بغل کنم تا شاید خوابم ببرد که یادم میاد بنده خدا بی خواب میشه باز ...
و بعد هم که جدیدا هرجایی رو می بینم میرم توی مپ گوگل ذخیره میکنم قسمت : I want to go
همین امروز بود که یه آبشار از عجایب هفتگانه در آرژانتین به اسم ایگواسو رو ذخیره کردم روزی شاید رفتم ...
چند روز پیش هم با اینکه هوا آفتاب بود و با خودم عهد کرده بودم با قطار برم شهر بغلی و بچرخم و لذت ببرم ولی سینوزیتم رو بهانه کردم و در تخت گذراندم تمام روز را با اینحال یک معبد دور و زیبا و عجیب رو در اعماق ژاپن روی گوگل مپ و یک کلیسای دورافتاده در بالکان و یک جزیره ی زیبا وسط اقیانوس اطلس رو دخیره کرده بودم در : I want to go
قراره امسال بهمن ماه پنجاه ساله شوم و هنوز گوگل مپ من پر از I want to go هایی است که معلوم نیست کی قرار است my favourite من شوند ...
چند روزه دائم انواع تصاویر و طرح های انار رو سرچ میزنم و جستجو میکنم و اسکرین شات همون( عکس صفحه زمینه) ازش میگیرم . و سخت دلم میخواد چند تا انار سرخ و درشت روی لباسهام گلدوزی کنم .!
اما باز یاد درد گردن و دستهام میفتم و پشیمون میشم . میگم حالا یه روز دیگه ...
اگرچه یه شلوار بخارا دوزی پر از طرح های انار ، از ایران سفارش دادم و آنلاین واسم خریدن، اما توی این بلبشویی که ساختن ، فعلا هیچ هواپیمایی پرواز پستی نداره به اروپا ...
نمیخوام بدبین باشم ولی اونروز بهش میگفتم: تو یک چیز ، یک اتفاق حتی یک خبر خوب یک پیش آمد زیبا یادت میاد امسال واسمون پیش اومده باشه؟
سریع گفت: نه والاه ..
دلم انار میخواد، هیچ سالی نشده هیچ سااالی نشده این فصل که میرسه من هوس انارهای خونه ی عمه توی روستا رو نکنم...
شده یکی از آرزوهام که یه پاییزی از انارهای اون حیاط بخورم لااقل ببینمشون، بو کنم فضای اون حیاط و اون ردیف انارها رو ...
دنیا میگن کوچیکه ... ولی زندگی عوضش کوتاهه ..
و باعث میشه خیلی فرصتها توی همین دنیای کوچیک هم دوبار واسه آدم ها تکرار نشه ...
دلم گلدوزی انار میخواد روی تموم لباسهام ...
* این سینوزیت لعنتی سه روزه اعصاب نذاشته واسم
اونقدر مایعات گرم خوردم که باد کردم ...