دستانش

آپریل قشنگ و آفتابی ای هست دقیقا شبیه پنج سال پیش

صدام زد بیا زیر درخت آلو یه چرخه از رشد درخت آلو رو پیدا کردم فیلم بردار واسه اینستات

داشتم با توضیح از دونه های جوانه زده ی آلو و تبدیل شدن به نهال آلو ویدیو میگرفتم سرمو بالا بردم محکم خورد به شاخه ی سفت بالای سرم و آه از نهادم برخاست ..

بعد از کلی ناله دوباره یه دور دیگه نشستم پای آلو و ویدیو و عکس انداختم ..

الان که داشتم ویدیوهام رو نگاه میکردم دیدم دستش توی ویدیو افتاده که وقتی دارم پرشور توضیح میدم، دستش رو گذاشته در فاصله ی اون شاخه و کله ام که دوباره که پا میشم محکم کله ام نخوره بهش ..

اول خندیدم با خودم گفتم : ویدیوم رو خراب کردی مرد ...

بعد قلبی قلبی شدم و گفتم : گوربابای آلو و چرخه ی رشدش همون تیکه ای که داره ازم محافظت میکنه رو برش زدم و فرستادمش به تلگرامم واسه روزهای سخت که به دیدن مهری بی دریغ نیاز دارم ...

نمیشه که بشه  ، اصلا قرار نبوده که بشه از اول !!

یه جت با سرعت داره رد میشه و رد سفیدش حالا فقط در قاب پنجره اتاق مونده

اینکه هنوز بعضی ها میان وبلاگ میخونن خیلی عجیبتره واسم از اینکه هنوز میام اینجا و روزمرگی می نویسم ...

حتی عجیب تر از اینکه با کلی چالشی که اینهفته داشتیم از تصادف ماشین و غیره با اینحال من ویدیوی رقصم رو وقتی که داشتیم یک بعدازظهر معمولی از شهر بغلی با آینه ی تصادفی ای که هر لحظه بیم این میرفت بیفته وسط جاده بخوره به ماشین‌ها رو در اینستا پست کردم

با آهنگ اد شیران به اسم azizam ...

بعدش اینکه زندگی یه جاهایی اگه جوونی هات تصمیم های عاقلانه و دوراندیشانه ای نگرفته باشی مجبورت میکنه تصمیم های سختی رو بعدها بگیری اون هم توی سنی که انتظار آرامش داری و طبیعتا همچین خوش‌آیند نیستن اون تصمیم های از سر اجبار ...اوایل جوونی به خودت میگی : فردا بهتر میشه مطمئنا

وسطهای زندگی هر روز چشم وا میکنی و میگی: آیا یه روز همه چی خوب میشه؟

سالهای (بعد از وسطهاش )، کم کم میگی: نه دیگه چیزی خوب نمیشه ، فکر نکنم دیگه بشه اصلا ...