چرا آخه ؟!!!

امروز صبح یکی یکی قرص هامو باز کردم گذاشتم روی یه سینی چوبی اب آوردم سه تاشون رو برداشتم سمت دهنم بردم دوتاشون چسبیدن به زبونم یکیشون پرت شد روی وُرکتاب(میز) آشپزخونه حالا با وجود حس شدید تلخی قرصها دنبال اون یکی میگردم نبود تلخی رو تاب نیاوردم با آب قورتشون دادم . حالا غصه ام شده وااای اگه قرص رو پیدا نکنم از کجا بفهمم کدومارو خوردم کدوم افتاده ؟؟؟

هیچی زیر ماکروویو رو نگاه کردم دیدم قرص افتاده اون ته ته زیر ماکروویو . رفتم هرچی بردارم نشد مجبور شدم کل ماکروویو رو جابجا کنم که دیدم اوه پشتش یه میوه که نفهمیدم اخرش چی بود شبیه آلو بود افتاده خشک شده و کپک زده اشغال نون ریزه و غیره

هیچی دیگه قرص رو برداشتم الان هم یادم نیست اصلا خوردمش بعدش یا نه . !!! شروع کردم به تمیز کردن پشت و پهلو و بدنه ی ماکروویو و دیوار کاشی شده ی اون قسمت و بعد دستمال که دستم اومد ادامه دادم در یخچال، فر و دیوار پشت گاز و ..‌

خلاصه بگم تا الان دارم بشور بساب میکنم ولی هیچ وقت آشپزخونه ام تمیز نیست 🙄😔

و این قصه تمومی نداره که ... بعدش یه نون پنیر خوردم و یه نسکافه درست کردم خورده های نون دوباره ریخته روی ورکتاب ( میز آشپزخانه)با چند لکه نسکافه جلوی در ماکروفر و دوتا قاشق که عسل ریختم توی نسکافه ام و پودر قهوه مونده توی سینک

خدایا چرااااا

ننه  و گربه های کوچه

ننه زیور چهل پنجاه سال پیش اونموقع ها که غذا دادن به گربه های محله دستاورد عظیمی انگاشته نمیشد و تجارت گربه و محصولاتش مد نشده بود و بچه های اون موقع که الان دارن مملکت رو میگردونن گربه های محله رو دار میزدن . این زن از همون غذای ساده ای که میخوردیم به تمام گربه های کوچه و پشت بوم غذا میداد و مهر می ورزید . تکه کلامش هم این بود که اینا خیلی گناه دارن گسنه شان بو زفان ندارن بئون .( خیلی حیوونکی اَن ، چون گشنه شون باشه نمیتونن حرف بزنن بگن)

اومدم بگم برم

اومدم یه توک پا که بگم حس میکنم تابستان هییچ کاری نکردم ...

و اینکه تهران که بودم وقتی آسمون آبی و قشنگ و دما معتدل بود دوست نداشتم پشت میز کارم در اداره باشم و بیرون دنیا رو بو نکشم و حس نکنم ...امروز هم از اونروزاست ..

اونقدر هوا قشنگ و آسمون آبی آی با لکه های سفید سفید ابر که دوست ندارم اونجا که دارم میرم برم ...

🥴🥺