امشب گذاشتم تا فقط انگشتانم بنویسند . پس نوشتند :  ماه  ، پنجره ، نوشتند عشق ..

بیچاره انگشتهایم  همیشه همینجوری  بوده اند ، ساده و گیج و گنگ  

گفتم : ایست ، بیهوده  ماه  و پنجره را قاطی عشق  نکنید ....حرمتشان عظیم تر است از هر چه عشق....

گفته ام بارها که  من آنها را با هیچ عشقی عوض نمی کنم  .....

* انگشتهایم بی تقصیرند همیشه فکر می کردند روزی جواب این همه نوشتن  عاشقانه را خواهند دید اما نمی دانستند روزگار مسئول پاسخ دادن  به کسی نیست...

* عکس از خودم (: پنجره ای در ییلاقی کوهستانی

panjere