اسباب بازی های من سماوری با تعدادی ظروف ازجنس های مختلف که مامان خریده بود یکی دوتا عروسک پلاستیکی و تشک و لحافی واقعی که خاله جان دوخته بود و چند مدل لگو و یک قطار و یک ماشین پلیس که آژیر می کشید...

و با اینها که هرچند مدت یکبارفقط تازه و نو میشد ، کودکی ها وتمام خاله بازی هایم با دخترکان کوچه در زیرچادرهایی که ازاینطرف دیوارتا انطرف دیواروصل می کردیم و خانه ی ما راتشکیل می داد ،گذشت ....

اما دیروزهرچه دراسباب بازی فروشی بزرگی درجستجوی یک عروسک  شبیه آدم گشتم تا برای  وروجک ِ عمه ایی 4 سال و سه ماهه بخرم نیافتم  نه که نباشد بود اما همه شخصیتهای اصلی کارتون ها بودند که بویی از شمایل یک آدم حسابی نبرده بودند مردها خشن با دندانهایی از خشم باز شده و تبر و انواع گرز به دست و یا زنانی عجیب الخلقه با لباسها و ماسکهایی هول انگیز یا انسانهایی  نیمه حیوان ...شبیه ترینشان به آدمیزاد این عروسکهای کشتی کج بودند با فیگورهایی خشمناک و بدنهایی در حال تهاجم و ور آمده ..... بیچاره فروشنده از دستم کلافه شده بود از بس پیشنهادهای مختلف روی میزردیف کرده بود... و من  متعجب  و کلافه از مغازه بیرون آمدم . بچه ی برادرما همینجوری هم  آنقدر انرژی دارد که  بخواهد ادای این جانوران آدم نما را هم در بیاورد....

القصه رفتیم به جمعه بازار تهران که مردی را دیده بودم با سیم عروسکهایی را می ساخت گفتم یکی از آن بزهای مامانی اش بخرم تا این وروجک کمی مخش را به کار بگیرد تا شاید سر در آورد این چیست و چرا اینگونه است ؟!!!کمی خلاقیتش راه بیفتد :) باشد تا مقبولش افتد ....

* منتظرم تا عید  که میرم شمال عکس العملش را ببینم بعد از اینکه ساکم را کشان کشان از در تاکسی تا خونه می کشد و می گوید: عمه ایی تی اوردی ؟ همان( چی) آوردی؟

boz