قرار با آینه ها
من قرارها و لحظه های زیادی با آینه ها داشته ام
لحظه هایی از تنهایی و حرفهایی که اونقدر غمگینن که توان به گفت درآوردنش به کلمه بیان کردنش رو حتی به خودت هم نداری پس سالها اینجور وقتها فقط در آینه به چشمهام خیره شدم و بعد چشمهام پر شد و درخشید و درخشید و من به اون درخشش درد خیره شدم ، به لبریز شدنش به پلک زدنم و بعد خاموش شدنش ...
من شاهد اون قطره ی جادویی مانده روی سطح چشمهام در آینه های زیادی در جای جای ایران و انگلیس بودم
از جوانی و آخر شبهای اتاق کوچک خانه مان در شمال تا آینه ی دستشویی اداره ی ما در تهران تا آینه ی خانه ی خیابان خورشید ، آینه ی دستشویی های فرودگاه بین المللی ایران تا تا تا ....
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۳ ساعت 0:17 توسط فـهـــیــــــمـه
|
سـاســــو یــعـنـــــــی مِـــــه