سه ی او
دلخوشی دیدن کفشهای دمپایی ای ات را که هنوز در حیاط شمالی زیر باران مانده است بهانه میکنم برای سفرم .. پوشیدنشان و بوییدن گل رز باغچه و احساس تو
بهانه ی شاید دیدن گندم و عدسی که لای پارچه می پیچیدی تا سبزه ی عید جوانه زند ...
گاه جز "باز دیدنت " هیچ چیز مرا به رفتن
ازاین شهر وا نمی دارد ـــــــ به من بگو که هستی ___
+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۰ ساعت 19:50 توسط فـهـــیــــــمـه
|
سـاســــو یــعـنـــــــی مِـــــه