این همه تصویر.. این  همه  یاد

حیاط خانه ی شمالمان را این روزها دوست دارم به محض ورود بوی بهارنارنج  همه جا پیچیده  

 انتظارش را نداشتم چون همیشه اردیبهشت فصل بهارنارنج بوده

 سال قبل هم که درختهای نارنج زیاد گل نداده بودند اما امسال زودتر از همیشه گلهای بهارنارنج باز شده و عطر خوش ِ آنها توی حیاط پیچیده و صدای زنبورهای روی گلها آهنگ تمااام روزهایی را به یادم می آورد که مامان گلها را  برای درست کردن مربا جمع میکرد

این صبحها  از خواب که بیدار میشوم  در اتاق  که باز می شود  بوی این گلها  با هوای پاک دم صبح و نم خنکای بعد از باران   می زند توی صورتم ، مست می شوم از این همه  طراوت ...

 خوشحالم فروردینم از بهار نارنج و بوی خوشش پر شده است


مسير سبز

تو از آن" مسير سبز " آمدي و براي دلم بهار نارنج آوردي و من زنده شدم . حالا
چاي وشربتي كه مينوشم طعم و بوي مهرباني تو را ميدهد و بهارنارنج هاي شمال .مطمئنم امشب آرامتر از هر شبي ميخوابم با بالشتي پراز بوي بهار.

ب مثـــــــل بهار نارنــــــج  ميم مثل .....

 

تو هرگز تكرار نخواهی شد . آن صبحهاي زود قبل از طلوع هم ، كه گنجشك هاي درخت پرتقال حياط زودتر از همه ي اهالي كوچه بيدار ميشدند و تا توان داشتند جيغ ميكشيدند .

صبح های پر از بوی بهار نارنجی که  زنبورها آمده بودند سهمشان را ببرند  و هر چند لحظه يكبار يك گل پرتقال با صدايي كه فقط بعضي ها ميتوانند بشنوند هبوط ميكرد و تو آرام نشسته بودي زير درخت و بهار نارنج ها را جمع ميكردي و در سبدي مي انداختي. و يك جفت يا كريم آنطرفترت چيزي از روي زمين برمي چيدند.و من خواب آلود مشغول تماشايت... هرگز تكرار نخواهد شد آن تماشا و آن مزه ي جادويي مرباي بهار نارنج هايت.

تو كه رفتي درخت هم رفت يا نميدانم انگار با هم رفتيد