طعـــــــم پاســــــتا
گرگ و ميش دم ِ غروب فضا با آواز خواننده ایی ناشناس و حرفهایی نامفهوم پر شده است ،آن دورها در مغرب این شهر ، از اين بالکن چند لکه ابر ديده ميشود و سرشاخه هاي درختان چنار و بيدهاي مجنون ِ مجنون و پرستوها با جیغ های غریب ِ نزدیک شب به پرواز در آمده اند و ديوانه وار ميچرخند و مي چرخند ...از اين سه صندلي چوبی دو صندلي خاليست ، سر می جنبانم تاریک می شود و صدای پرنده ها کم کم آرام ، حالا هر سه صندلی خالیست ....
*سخت است خیلی سخت است
* خالیست جهان بی تو خالیست و طعمی ندارد هیچ چیز
+ نوشته شده در دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۱ ساعت 20:17 توسط فـهـــیــــــمـه
|
سـاســــو یــعـنـــــــی مِـــــه